تکپارتی(وقتی یه پدر بود و...)

#فیک
#استری_کیدز

تکپارتی(وقتی یه پدر بود و...)

نور خورشید از لابه لای پرده های کشیده شده به داخل فضای پذیرایی سرک میکشید.روبه روی پنجره ایستاده بود و به ساختمون های بیرون خیره بود که با گرمی که روی شونه اش احساس کرد نگاهشو از بیرون گرفت و به چهره تو داد.
-خوابید؟
+اهوم
سرتو به بازوش تکیه دادی،دستشو دور کمرت حصار کرد و به کمرش فشرد.نفس عمیقی کشید و با لحنی گرفته لب زد.
-حتی نتونستم ازش محافظت کنم
دستتو روی دستش کشیدی و با بغض لبهاتو ازهم فاصله دادی.
+تو هیچی براش کم نزاشتی فهمیدی؟تو تمام سعیتو برای مراقبت ازش کردی
ازت فاصله گرفت و روبه روت ایستاد،قطرات اشک به دنبال هم از روی گونه اش سرازیر میشدن.اشکهایی که با کظلومیت میریخت قلبت رو به درد میاورد،زانو زده روی زمین افتاد و با تمام توان هق هق زد،کنارش روی زمین نشستی و جسمشو به آغوشت دعوت کردی.
+آروم باش جیسونگم خواهش میکنم گریه نکن
سرشو توی گردنت فرو برد و دستهاش با شدت دور کمرت حلقه شدن.ریزش گلوله های اشک رو پوست گردنت رو احساس میکردی،دستتو توی موهاش کشیدی و دم گوشش زمزمه کردی.
+عزیزم جیسونگ من...خواهش میکنم گریه نکن...تو تنها امید مایی اگه کم بیاری نابود میشیم!عشق من گریه نکن
گلوله های اشک دور چشمات حلقه شده بودن اما بهشون اجازه سرازیر شدن رو نمیدادی.بین گریه لبهاشو ازهم فاصله داد.
-از خودم متنفرم هق هق حتی نتونستم مراقب هق دخترم باشم هق هق نتونستم از هویتش مراقبت کنم هق هق من باید بمیرم هق هق باید بمیرم
سیلی های محکمی نثار صورتش میکرد،باتمام وجود به گریه افتادی و سعی کردی مانعش بشی.
+نه جیسونگ هق خواهش میکنم...هق هق...اینکارو با خودت نکن...عزیزم هق هق...عشقم آروم باش...هق هق....آروم باش عزیز دلم
با صدایی که توی فضای پذیرایی پیچید نگاهتونو به در تا نیمه باز اتاق دادین.
×بابا
لبهاش میلرزیدن و اشک آروم از کنار چشمش میریخت،با سرعت به سمتتون دویید و خودشو توی آغوش جیسونگ جا داد و با گریه لب زد.
×بابا خواهش میکنم ناراحت نباش...تو تموم زندگی منی اگه توام گریه کنی من به کی پشتم گرم باشه؟...تو منو ببخش منو ببخش که فقط به خودم فکر کردم...بابا تو تمام سعیتو برای سالم موندن من کردی...تروخدا گریه نکن
از شدت گریه نفس هاش بریده بریده شده بود،دستت رو روی دهنت گذاشته بودی تا مانع از به گوش رسیدن صدای گریه هات بشی.جیسونگ محکم جسم دخترشو به آغوش فشرد و باتمام وجود عطر موهاش رو استشمام کرد.
-منو ببخش هق هق...دختر کوچولوی بابایی هق ببخشید که نتونستم برات کافی باشم...هق هق بهت قول میدم دیگه نمیزارم کسی اذیتت کنه هق قول میدم عزیزم بهت قول میدم
(داستان:توی مدرسه توسط فردی با هویت نامشخص به دختر 12 سالتون تـ/جـ/ا/و/زمیشه و بعد از این قضیه نمیتونه طاقت بیاره و خود کشی میکنه اما خوشبختانه نتیجه خودکشی ناموفق بوده.بعد از اینکه از
بیمارستان به خونه منتقل میشه هان بهش قول میده که هرجوری که شده اون فرد رو پیدا میکنه و مجبورش میکنه که تاوان کارش رو پس بده.)
دیدگاه ها (۸)

چندپارتی(وقتی مجبور شدی و...)پارت1

چندپارتی(وقتی مجبور شدی و...)پارت2{آخر}

تکپارتی(وقتی پریود میشی و...)

happy birthday felix

Police and lovePt13میخوام راجب اون کسی که اذیتت کرده بدونممی...

Police and lovePt1۲حرفش با بوسه ی کوتاه مینهو قطع شدمینهو : ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط